"مذاكره و گفتگو" پديده نوظهوری نيست كه بخواهيم آن را توضيح دهيم ما در تمامي لحظات و دقايق زندگي خود با اين امر مهم سروكار داريم. هنگامي كه با راننده تاكسي بر سر مبلغ كرايه بحث مي كنيم، زماني كه با مغازه دار سر خريد جنس چانه مي زنيم، صحبت طبيب با بيمار، وكيل با موكلش، كارمند با رئيس يا مدير مافوق پيرامون جريان كارها همه نوعی مذاكره است.
پس چرا زن و شوهرها كه از همه به هم نزديك تر هستند با يكديگر مذاكره نكنند؟ در زندگي زناشويي دلخوري ها، رنجش ها و شكايات و مشاجره ها فراوان است اگر چنين نباشد، بايد نگران بود، زيرا به يقين رابطه زوجين به سردي گراييده و حتما نسبت به هم بي اعتنا و يا دستكم بي تفاوت مي شويم و در حالی كه از هم رنجش داريم به زندگي يكنواخت خود ادامه مي دهيم، اما اگر بخواهيم به بهبود روابط خود كمك كنيم بايد نحوه بهتر گفتگو كردن را بياموزيم.
اصولا كساني از يكديگر مي رنجند كه از هم توقع داشته باشند و كساني از هم توقع دارند كه يكديگر را دوست دارند، بنابراين زن و شوهري كه پايه ازدواج آنها بر اساس مهر و محبت بنا شده حق دارند از يكديگر برنجند. بديهي است كه رنجش امري طبيعي است، اما بايد مراقب باشيم رنجش خود را از همسرمان پوشيده نگذاريم، زيرا رنجش هاي كوچك و جزيي،به تدريج در روح و روانمان انباشته مي شوند و اين وضعيت به هيچ وجه خوشايند نيست.
با گفت و شنود مي توانيم هر رنجش و دلخوری را از خود دور كنيم، به شرطي كه با فن گفتگو و راه رفع دلخوري آشنايي كافي داشته باشيم. اوايل ازدواج همه كوتاه مي آيند، اغماض مي كنند، از ياد مي برند، مي بخشند و زود آشتي مي كنند. اما پس از چندي هيچ يك كوتاه نمي آيند، اغماض نمي كنند، از ياد نمي برند و نمي بخشند. همه چيز از زير ذره بين رد مي شود، زود مي رنجند و مي رنجانند.
متاسفانه اين روند به مرحله اي مي رسد كه زوجين نتيجه مي گيرند حرف زدن ديگر فايده اي ندارد،چه فايده وقتم را صرف حرف زدن با او بكنم؟ او اصلا به حرفم گوش نمي دهد. ديگري مي گويد همسرم فقط به خواسته هاي خودش فكر مي كند او خودخواه است و اصلا فرصت حرف زدن را به من نمي دهد. وقتي كار به اينجا مي كشد زوجين ديگر دور گفتگوهاي مستقيم را خط مي كشند، اما زندگي مشترك همچنان ادامه دارد. ناگزير براي شناخت طرف مقابل و خواسته هاي او به حدس و گمان متوسل مي شويم. مشخص است كه اين شناخت نمي تواند دروني و عميق باشد.
چرا مذاكره نمي كنيم؟
در تمامي مراحل فوق، همكلام و هم صحبت شدن مي توانست درهاي آشتي را بگشايد و گاه خجولي باعث مي شود براي رفع دلخوري قدم پيش نگذاريم و منتظر اقدام طرف مقابل باشيم؛ گاه از واقعيت فرار مي كنيم و مشكل را رها مي سازيم و مي گوييم ديگر حوصله اش را نداريم. گاهي هم به طور حيرت آوري مایل هستيم ديگران را شبيه به خود سازيم. در حقيقت به اين دليل كه خود تاييد شويم در حالي كه معلوم نيست مثل ما شدن درست باشد. همچنین از كجا معلوم است كه همه چيز تغيير مي كند و شرايط زندگي ما بهتر می شود. بايد دست از خودخواهي برداريم، بايد بپذيريم آن رابطه اي معقول و مورد پسند است كه مبتني بر حس احترام به عقيده و گفتار طرف مقابل باشد.
كساني كه معتقدند از گفتگو طرفي نبسته اند، بايد بدانند كه به شيوه درست حرف زدن آشنايي كافي ندارند. منتها هر جنگي سرانجام پاي ميز مذاكره حل و فصل شده است. جنگ خانودگي نيز پايان پذير است. با گفتگو فاصله ها و دلسردي ها از بين مي رود. هر گفتگويي آدابي دارد كه اگر به همه نكاتش توجه شود پاياني خوش خواهد داشت، اما اگر با پيش بيني ها و سياست از قبل تعيين نشده اقدام به شكوه و شكايت كنيم چه بسا وضع از آنچه كه هست بدتر هم بشود.
يكي از پيش شرط هاي مذاكره، رعايت انصاف و منطق است. براي اين كه اين موضوع را به اثبات برسانيم سعي كنيم طرف مقابل را درك كنيم وخودمان را جاي او بگذاريم با اين كار بهتر مي توانيم پي به مشكل ببريم
|